یقین دارم تو می آیی-قرار بود که من، با قرار تر باشم

می نویسم برای مردی که چهارگوشه قلبش شکسته است

یقین دارم تو می آیی-قرار بود که من، با قرار تر باشم

می نویسم برای مردی که چهارگوشه قلبش شکسته است

یا ایها الغریب...

ای غریبی که ز جد پدر خویش جدایی

خفته در خاک خراسان تو غریب الغربایی

اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند

ای به فربان تو آقا که حج فقرایی

آه آقا جان عاقبت مجلس مهمانی مامون قتلگاهت شد.تو که زخم زبان می شنیدی از شیعیان بی بصیرت عاقبت جام زهرنوشاندنت.حالا هم فرقی نکرده بعد از این همه سال  که می گذرد از غربت آل عشق،ازآن همه ظلم و جور که به شما روا داشتند،هنوز هم پیدا می شوند شیعیان بی معرفتی مثل من که سربه کارخویش دارند و روبه دنیا.

آه آقای رئوف یک شب مثل ابربهار در غمتان اشک می ریزم و هنوز شب به انتها نرسیده  روحم را که به برکت نامتان پاک شده بود دوباره و صدباره به گناه می آلایم.

نکند تو هم مثل من خسته شوی از این همه رفت و آمدهای دل بی سامان من.

می دانم حقید، می دانم بهترین شمایید، می دانم بی شما زیستن یعنی شقاوت اما بازهم ادامه می دهم بی شما.

من از خودم دست شستم مولا. کاش یکبار وقتی که باز به من نگاه می کنی و مرا به خویش می خوانی آنگاه جانم را تقدیم نگاهت کنم تا شاید بار آخرم باشد که بعد از یادتان به گناه آلوده می شوم.

ای کریم ،ای رئوف بر حال من زار ترحمی فرما.ای کاش فقط از خوبی های من خبر داشتی.ای کاش....

خدایا این بار نیز گناهم را بپوشان ای ستارالعیوب تا شاید به خود بیایم.با من مدارا کن خدا.با من مدارا کن.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد