یقین دارم تو می آیی-قرار بود که من، با قرار تر باشم

می نویسم برای مردی که چهارگوشه قلبش شکسته است

یقین دارم تو می آیی-قرار بود که من، با قرار تر باشم

می نویسم برای مردی که چهارگوشه قلبش شکسته است

از آدم ها دلگیرم

از آدم ها دلگیرم

که خوب های خودشان را از بد تو ،  مو شکافی میکنند

و بدهایشان را در جیب های لباس هایی

که دیگر از پوشیدنش خجالت میکشند ، پنهان میکنند

از اینکه ژست یک کشیش را میگیرند وقتی هوای اعتراف داری

و درد هایت را که میشنوند ...

خیالشان راحت میشود هنوز میتوانند کمی خودشان را از تو

کشیش تر ببینند

از آدم ها دلگیرم

وقتی تمام دنیایشان اثبات کردن است

همین که گیرت بیاورند

تمام آنچه را که نمی توانند به خورد خودشان دهند به تو اثبات می کنند

به کسی غیر از خود ، برتری هایشان را آویزان کنند

تا از دور به کلکسیون افتخاراتشان نگاه کنند

و هر بار که ایمانشان را از دست دهند ، آنقدر امین حسابت میکنند

که تو را گواه میگیرند

ایمانشان که پروار شد با طعنه میگویند

این اعتماد به نفس را که از سر راه نیاورده ام

از آدم ها عجیب دلگیرم

از اینکه صفت هایشان را در ذهنشان آماده کرده اند

و منتظر مانده اند تا تکان بخوری و ببینند به کدام صفت مینشینی

و تو را هی توصیف کنند ... هی توصیف کنند ... هی توصیف کنند

خنده ات بگیرد که چقدر شبیه‌شان نیستی

دردشان بیاید ... و انتقامش را از تو بگیرند ...

تا دیگر به آنها این حس را ندهی که کسی وجود دارد که شبیه‌شان نیست

از آدم ها دلگیرم

که گرم میبوسند و دعوت میکنند

سرد دست میدهند و به چمدانت نگاه میکنند

دلت ....

دلت که از تمام دنیا گرفته باشد.تنها به درد بازگشت به زادگاهت میخوری

دلم گرفته است ... همین را هم میخوانند و باز خودشان

را آن مسافر آخر قصه حساب میکنند;;;;;;

انتظار و انتظار

بعضیا گذاشتند مهدی فاطمه بیاد، تشر مهدی فاطمه رو بشنوند آدم بشن...

اون آدم شدنهایٍ در پسٍ تشرٍ مهدی فاطمه  دیگه زیاد روش حساب نکنی ها!

خیلیا با تشر رسول خدا اومدند تو جرگه ی آدما اما وقتی دیدنددارن در خانه ی فاطمه ی زهرا رو آتیش میزنن ساکت شدند رفتند کنار.

اون تربیت زیاد حساب نداره ها!

تا قبل از اونکه ابروان گره خورده ی مملو از قهر مهدی فاطمه رو، ببینی ادب  بشی، شمشیر مهدی فاطمه رو ببینی آدم بشی ،خودت همینجوری آدم بشو.

اون نوع آدمهای از سر ترس اونجوری، یه روزی شاهد بودن که علی رو طناب پیچ کردن ،آمدند حرفی نزدن ها!

سعی کنید بدون اینکه نسبت به شما اعمال قدرت بکنن عوض شده باشین،دلتون رفته باشه.وقتی اعمال قدرت بکنن عوض بشی دیگه این عوض شدن ،معلووووم نیست چقدراخلاص توش باشه.

نخواه مهدی فاطمه بیادمقابل تو، تورو تو  رودرواسی بندازه بعد در اثر شدت رو درواسی گناه نکنی،گناه نکن.

آقا رو ندیده قبولش بکن.


قسمتی از سخنان حاج آقا پناهیان(1)

تمام شد تمام ...

تمام شد تمام ...

کم کم سفره ی ماه محرم وصفر برچیده میشه.مثه سالهای قبل باز هم من موندم و یه دنیا پشیمونی.آخه چرا؟؟؟ لعنت به این همه غفلت .لعنت.باز هم نتونستم کاری کنم.نتونستم قدمی جلوتر برم.نتونستم رها کنم خودمو روحداقل برای این دو ماه.و همینطور می گذره. بقیه ی عمرم مثه باد.

عقده هام باقیه.هنوز می خوام گریه کنم.هنوز روضه دلم می خواد.هنوز اونقدر گناه دارم که براشون عذر نخواستم.

هنوز میخوام از غم بی دستی عباس فریاد بزنم.هنوز می خوام از حسین(ع) بین همه ی عاشقاش منم خودمو نشون بدم.برای غصه های زینب ،برای غربت آل عشق هنوز می خوام روضه برم.گریه کنم.سینه امو محکم بکوبم.اما انگار ....

حالا فقط باید تنهاییهامو با اسم تو  پر کنم.تا سال دیگه باز محرم منو بطلبی.

امسال می خاستم طوری عزادارت بشم که ببریم کربلا اما انگار...

دلتنگ می شوم به خدا بر محرمت
خرده مگیریم زچه ماتم گرفته ام
***
ای روضه خوان ادامه بده اشک و آه را
شعر وداع نه ..... شور محرم گرفته ام

یا ایها الغریب...

ای غریبی که ز جد پدر خویش جدایی

خفته در خاک خراسان تو غریب الغربایی

اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند

ای به فربان تو آقا که حج فقرایی

آه آقا جان عاقبت مجلس مهمانی مامون قتلگاهت شد.تو که زخم زبان می شنیدی از شیعیان بی بصیرت عاقبت جام زهرنوشاندنت.حالا هم فرقی نکرده بعد از این همه سال  که می گذرد از غربت آل عشق،ازآن همه ظلم و جور که به شما روا داشتند،هنوز هم پیدا می شوند شیعیان بی معرفتی مثل من که سربه کارخویش دارند و روبه دنیا.

آه آقای رئوف یک شب مثل ابربهار در غمتان اشک می ریزم و هنوز شب به انتها نرسیده  روحم را که به برکت نامتان پاک شده بود دوباره و صدباره به گناه می آلایم.

نکند تو هم مثل من خسته شوی از این همه رفت و آمدهای دل بی سامان من.

می دانم حقید، می دانم بهترین شمایید، می دانم بی شما زیستن یعنی شقاوت اما بازهم ادامه می دهم بی شما.

من از خودم دست شستم مولا. کاش یکبار وقتی که باز به من نگاه می کنی و مرا به خویش می خوانی آنگاه جانم را تقدیم نگاهت کنم تا شاید بار آخرم باشد که بعد از یادتان به گناه آلوده می شوم.

ای کریم ،ای رئوف بر حال من زار ترحمی فرما.ای کاش فقط از خوبی های من خبر داشتی.ای کاش....

خدایا این بار نیز گناهم را بپوشان ای ستارالعیوب تا شاید به خود بیایم.با من مدارا کن خدا.با من مدارا کن.


کریم آل عشق

اشعار امام حسین علیه السلام در سوگ برادر

وقتی از دفن جنازه امام حسن علیه السلام در کنار مرقد جد بزرگوارش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم جلوگیری کردند، امام حسین علیه السلام دستور دادند جنازه را به بقیع منتقل کردند و آن را در کنار قبر جده اش فاطمه بنت اسد در خاک نهادند. طبق روایت ابن شهر آشوب وقتی امام حسین علیه السلام از دفن جنازه برادر فارغ شد اشعاری به این مضمون در سوگ برادر بر زبان جاری فرمودند: «حالا که بدن مطهّر تو را با دست خود کفن کرده، در قبر گذاشتم از این بعد چگونه می توانم شاد باشم و خود را آراسته سازم یا از زینت ها و امکانات دنیا بهره گیرم؟ من از این به بعد همواره در سوگ تو اشک خواهم ریخت و اندوهم در فراق تو طولانی خواهد شد. غارت زده کسی نیست که مالش را به غارتت برده اند؛ بلکه غارت زده کسی است که مصیبت مرگ برادر را دیده باشد».