و تو ای آنکه در سال ۶۱ هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بودی و اکنون در این دوران جاهلیت ثانی و عصر نوبه بشریت پای بر سیاره زمین نهاده ای، نومید مشو که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگیهایت هجرت کنی ... یاران! شتاب کنید ،قافله در راه است. میگویند گناهکاران را نمی پذیرند.آری، گنهکاران را نمی پذیرند اما پشیمانان را می پذیرند... ای دل! تو چه می کنی؟می مانی یا می روی؟ داد از آن اختیار که تو را از حسین جدا کند... هر انسانی را لیله القدری است که در آن ناگزیر از انتخاب می شود و حر را نیز شب قدری این چنین پیش آمد، عمرسعد را نیز، من و تو را هم پیش خواهد آمد...»
شهیدآوینی(ره)
امروز مادر چندتا بچه یتیم اومده بود محل کارمون.زن محترمی به نظر می رسید .یه راست رفت سراغ حاج آقای صاحب کارگاه. حاجی به سردی جواب سلامش رو داد و زن بی مقدمه، آهسته شروع کرد به گفتن.
بخدا چندوقته این بچه یتیما رنگ گوشت رو ندیدن و....
حاج آقا شنید .به گوش ماهم رسید.حاج آقا آه سردی کشید اما نه از غم بچه یتیما. حاج آقا سری تکون داد اما نه از تاسف بر بی تفاوتی و بی خبری از حال اونا. هزار تومن یعنی ده هزار ریال از تو جیب مبارک در اورد و گفت:منم اندازه وسعم همینه ...!
من، حالم گرفت.یه نگاهی به حاج آقا،یه نگاهی به جیباش،و یه نگاهی به دفتر دستک جلوی روم.
زن با تشکرو دعا داشت می رفت بیرون که صداش کردم و گفتم ....
پاورقی:
1-پاره وقت اونجا کار میکنم شاید دیگه نرم.
2-نمیدونم چندتا بچه یتیم تومحل ما چند وقته رنگ گوشت رو ندیدن.
3-حال و هوام بارونیه.
4-ای آنکه دستت می رسد کاری بکن پیش ازآن کز تو نیاید هیچ کار
5-شنیدم شماره حساب 99999 برای کمک به مردم سومالیه.