با اینکه هزار باربیشتر بهش دروغ گفته بودم
با اینکه هزار بار بیشتر زدم زیر قولی که بهش داده بودم
با اینکه از همه بیشتر درحق اون نامردی کرده بودم
و با اینکه حقشو خورده بودم و عین خیالم نبود
صدام کرد و در گوشم گفت: این بار هم من اومدم آشتی.شدیم هزار به صفر.
مهمونی دارم تو هم دعوتی منتظرتم بیای...
باورم نمیشه لایق یه بار دیگه، مهمونش شدن باشم...
چقدر قشنگ بود این متن
به خورشید خیره شو . چه غروب سرخی . داری به حرم میرسی
و بوی سوهان است که روحت را سیقل میدهد
و چشم به جاده بدوز تا این نزدیکی را حس کنی
و تابلوهایی را که تا اینجا ورق زده ای
و این شاید اخری باشد
قم 10 کیلومتر...
سلام.منتظرم[گل]
سلام بزرگوار..
حالا خوبه شما هزار به صفرید من چی؟ رقمش از دستم در رفته!
خدا مارو ببخشه...دعابفرمایید توی این روزها و شبا..
سلام خدا قوت بازم بمون سر بزن
انشاالله خدا توفیق بده قدر داشته هامون رو تا قبل از دست دادنشون بدونیم وگرنه . . .